پرهام پرهام ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

پرهام مهربونم

تفریح و خوشی

یه مدتی افسردگی گرفته بودم و حوصله کاری  نداشتم . اوضاع اداره خیلی ناجور و قروقاطی هست . از وقتی وارد این اداره  لعنتی می شیم فقط استرس و نگرانی بر وجود ما حکم فرماست . ذهنم خیلی درگیر بود و همیشه ناراحت بودم . از یه طرف تصمیم می گرفتم که اداره رو رها کن و دنبال کار دیگه ای بروم و از طرف دیگه دل این کار رو نداشتم  . فقط استرس استرس استرس . این استرس روی زندگیم خیلی تاثیر گذاشته بود دیگه خنده هام از ته دل نبود . از وقتی می آمدم خانه فقط صحبت راجع به مسائل اداری بود و نگرانی و عدم ثبات کاری . دیگه خسته شده بودم . تا اینکه نشستم و با خودم فکر کردم که یعنی چی ؟  چرا زندگی نمی کنم ؟ مگه چی کم دارم ؟ خدا رو شکر بچه ام سالمه...
27 فروردين 1392

سال نو مبارک

سال 1392 مبارک.  همین اول سال  ، واسه خودم بهترین ها رو از خداوند می خوام که مطمئنا بهترین چیز سلامتی  همسر و فرزندم و همچنین سلامتی خانواده همسرم و خانواده خودم هست. هیچ چیز بهتر از این نیست که سال دیگه همگی باز هم دور هم جمع بشیم و بتونیم سال جدید رو با هم شروع کنیم. پس خدایا به همه سلامتی اعطا کن و به ما این درک رو بده که قدر این نعمت رو بدمون. امسال بر خلاف سالهای قبل که خونه خودمون سال تحویل رو جشن می گرفتیم . خونه آغا رفتیم و در کنار اونا و مهناز سال جدید رو شروع کردیم و بعد به خونه آقای هاشم پور رفتیم . حسابی خوش گذروندیم . مخصوصا به پرهام که دور و برش حسابی شلوغ بود و با بچه ها حسابی خوش گذروند. ر...
5 فروردين 1392
1